این مطالب از کتاب homo deus ترجمه و تهیه شده اند ، توی موضوع قبلی به یکی از معضلات بشر و دشمن اون صحبت کردم و آمار هایی از بیماری های اپیدمی و مسری داد و مفصل راجبشون حرف زدم .

حالا تو این بخش میخوام به مفهوم صلح بپردازم ، اینکه همه کشور تو سر هم میزنن برای سلاح اتمی و دوس دارن ابر قدرت باشن آیا صلحی رو ایجاد کرده یا اصلا چه خبره ! اگه صلح هست پس چرا این همه شاهد کشتار و جنگ هستیم اطرافمون !

خب یک سوم خبر خوب اینکه این جنگ ها در حال محو شدن هستند !در تاریخ اسنان ها صلح را وضعیتی ناپایدار و موقت میدانستند و جنگ را امری مسلم و غیر قابل اجتناب باور میکردند.

مناسبات جهانی برپایه قانون جنگل و جنگ بود !

مثلا آلمان و فرانسه در سال ۱۹۱۳ به صلح رسیدند ولی همه میدانستند که این دو کشور میتوانند تهدیدی برای هم در سال ۱۹۱۴ باشند! هر موقع که ژنرال ها و سیاست مداران و مردم عادی برای آینده برنامه ریزی میکردند جایی را هم برای جنگ باقی میگذاشتند .

این قوانین در نیمه دوم قرن بیستم اگر نگوییم لغو شده باشد ، کمی شکسته شده است.اکنون جنگ در بیشتر مناطق دنیا به امری نادر تبدیل شده است .

از عصر حجر تا عصر ماشین بخار و از قطب های یخی تا صحراهای آفریقا انسان روی زمین میدانست که همسایگانش میتوانند هر لحظه زمین هایش را تصاحب کند ، بر ارتشش چیره شود و مردم را سرزمینشان را قتل عام کنند .

ولی اکنون این اوضاع تغییر کرده و صلح معنی تازه ای برای خود پیدا کرده است. جنگ اکنون در حال محو شدن است . این در حالیست که در جوامع کشاورزی قدیم علت ۱۵ درصد مرگ میر بود ! از نیمه دوم قرن بیستم مرگ بر اثر خشونت و جنگ تنها ۵ درصد را به خود اختصاص داده است .

در سال ۲۰۱۲ حدود ۵۶ میلیون نفر در کل جهان مردند که ۶۲۰ هزار نفر بر اثر خشونت و ۱۲۰ هزار نفر بر اثر جنگ و مابقی بر اثر جرائم مرتکب شده کشته شدند .

ولی جنگ دیگر تهدیدی برای بشریت نیست !

در همان سال ۸۰۰ هزار نفر خودکشی کردند و صدها هزار نفر بر اثر دیابت جان باختند !

اکنون شکر از باروت خطرناک تر است !

سلاح های هسته ای ، جنگ میان ابر قدرت ها را به یک خودکشی دسته جمعی تبدیل کرده است و بخاطر همین ملیت های روی زمین به دنبال یافتن راه های صلح جویانه برای پایان دادن به این درگیری ها هستند .

همزمان با این قضیه اقتصاد مادی تبدیل به اقتصاد برپایه دانش تغییر کرده است .در گذشته منابع اصلی ثروت، معادن طالا یا مزارع گندم و چاه های نفت بود ولی امروزه منبع اصلی دانش است . اگر بتوان چاه های نفت را با جنگ به تسخیر خود در آورد دانش را نمی توان به این طریق فتح کرد . بنابراین وقتی دانش منبع اصلی میشود سودآوری جنگی پایین می آید و جنگ ها در مناطقی که اقتصاد همچنان بر پایه اصول قدیمی است باقی مانده است مثل آفریقای مرکزی یا خاورمیانه .

در سال ۱۹۹۸ رواندا که یک کشوری فقیر محسوب میشود به این ایده دست زد که معادن غنی کلتان را در کشور همسایه اش یعنی کنگو، غارت کند زیرا کلتان و سنگ معدن تقاضای زیادی برای تولید گوشی همراه ، لپ تاپ و کامپیوتر ها داشت و کشور کنگو ۸۰ درصد ذخایر کلتان جهان را نیز داشت .

رواندا از غارت کلتان در کنگو سالانه ۲۴۰ میلیون دلار به جیب زد که این برای رواندای فقیر پول زیادی محسوب میشود .

اما این تفکر که چین کالیفرنیا را تسخیر کند که صاحب سیلکون ولی شود منسوخ شده و عملی بنظر نمی آید . در عوض چینی ها با شرکت های بزرگ مانند اپل ، مایکروسافت با خرید نرم افزار هایشان و یا احداث خط تولید برای تولید محصولاتشان میلیون ها دلار بدست می آورند . انچه که رواندا از کنگو ظرف یک سال بدست آورد چینی ها در یک معماله صلح آمیز طی یک روز بدست آوردند!

در نهایت در قرن بیست یکم صلح مفهوم تازه ای یافت . در گذشته صلح به معنی غیبت جنگ برای مدتی بود ولی امروزه صلح به معنی غیر قابل قبول بودن جنگ میپنداریم .

حکومت های تشنه ی قــدرت و شرکت های تجاری حريص هم روی آن حساب می کنند. وقــتی کارخــانه ی مرسدس استراتژی فروش خود را در اروپای غربی برنامه ريزی می کند، احتمال فتح لهستان توسط آلمان را به حساب نمی آورد. يک شرکت تجاری که کارگران ارزان از فيليپين وارد می کند، هيچ نگرانی ای راجع به اشغال فيليپين توسط اندونزی در ســال آينده بخود راه نمی دهد..

قاعدتا هیچ ضمانتی وجود ندارد که این صلح جدید همیشه تداوم داشته باشد و مناطقی مثل خاورمیانه نیز جز استثنائات این مقوله هستند .

درست همان طور که در درجه ی اول اين سلح های اتمی بودند که صــلح نــوين ‌ را ممکن ساختند، شايد پيشرفت های فنی آينده هم راهگشای انواع جديدی از جنگ شوند. بطور خاص، جنگ افروزی سايبری شايد با مجهز کردن حتی کشورهای کوچک و عاملين غير حکومتی به قابليت های فوق العاده مؤثر جنگــی، دنيــا را بی ثبات کنــد!

چبخوف کلامی معروفی دارد که می گويد، سلاحی که در پرده ی اول نمــايش ظـاهر می شــود، لزومــا در پـرده ی سـوم شليک خواهد شـد.

اگر شاهان و امپراتورها در طی تاريـخ سلاح جديــدی تهيــه می کردند، دير يا زود به وسوسه می افتادند تا از آن استفاده کنند. اما بشريت از ســال آموخته است که در مقابل اين وسوسه ايستادگی کند. سلاحی که در پــرده ی ۱۹۴۵ اول جنگ سرد ظاهر شد، هرگز شليک نشد. هم اکنون ما به زندگی در جهانی مملــو از بمب های انداخته نشده و موشک های پرتاب نشده خو گرفته ايم و بــه متخصصينی برای لغو قانون جنگل و قانون چخوف تبديل شده ايم. اگر ايــن قــوانين دوبـاره وضــع شوند، اين به خاطر اشتباه خودمان است، نه به خاطر سرنوشت محتوم ما .

ولی تکلیف تروریسم چه میشود این وسط ؟

تروریسم با هدف ایجاد رعب و وحشت اقدام میکند نه خرابی های مادی قابل توجه (مثلا کل یه کشور رو نابود کنند!)

تروریست ها معمولا قدرت شکست ارتشی را ندارند و نه قدرت اشغال کشوری و نه نیروی تخریب کامل شهری را دارند .

در حالی که چاقی و بیماری های ناشی از آن در سال ۲۰۱۰ جان حدود ۳ میلیون نفر را گرفت !

ولی تروریست ها در مجموع ۷۶۹۷ تفر را به قتل رساندند .

کوکاکولا برای یک آمریکایی خطری بسیار کشنده تر از القاعده دارد

تروريسم در اساس يک نمايش است. تروريست ها صحنه ی نمايش وحشت برانگيز خشــونتی را تدارک می بينند کـه تخيلت مـا را بخـود مشـغول می دارد و ايــن احســاس را در مـا برمی انگيزد که گويی به هرج و مرج قرون وسطی بازگشته ايم. بدنبال آن دولت ها اغلب وادار می شوند تا تئاتر تروريسم را با نمايش امنيت و قدرت نمايی عظيمی پاسخ دهند، گويی که آزار و اذيت تمامی مردم يا اشغال کشورهای بيگانه در جريان اســت.

اين واکنش غلو آميز در مقابل تروريسم، در اکثر موارد، تهديدی را متوجه امنيت ما می کند که به مراتب بسيار بزرگ تر از تهديد خود تروريست ها است

تروریست ها مثل مگسی میمانند که يک مغازه ی چينی را تخريب کند. اين مگس بقدری ضعيف است که قادر نيست يک فنجان چای را از جا بلنــد کند. پس بدنبال گاو نری می گردد تـا در گوشـش وز وز کند. گاو نر بـا وحشت و عصبانيت به اطراف می دود و مغازه ی چينی را تخريب می کند

ين همان چيزی است کــه طــی دهه ی گذشــته در خــاور ميــانه اتفــاق افتــاد. بنيادگرايــان اســلمی هرگــز نمی توانستند صدام حسين را به تنهايی سرنگون کنند. آن ها بجای اين کار آمريکــا را از طريق حملت يازده سپتامبر درگير ماجرا کردند و آمريکا هم مغازه ی خاور ميانه را برای شان تخريب کرد.

با اين وجود، قدردانی از عظمت دستاوردهای ما در قرن ۲۱ پيام ديگــری هــم بــا خــود دارد: اينکه تاريخ هيچ جای خالی را در خود نمی پذيرد. اگر قحطی، طاعون و جنگ کاهش يافته است، پس بايد چيز ديگری جای آن ها را در دستور کــار انســان ها بگيــرد، و مـا بايد در مورد اين جايگزينی به دقت فکر کنيم.

انسان ها به ندرت قدر چيزهــايی را که دارند می دانند. معمول ترين واکنش ذهن انســانی نســبت بــه مــوفقيت رضايت مندی نيست، بلکه ولع بيشتر داشتن است. انســان ها همــواره در جســت وجوی چشــم اندازی بهتر، بزرگتر و خوشايندتر هستند. وقتی بشر از قدرت های عظيــم نــوينی برخــوردار می شود و زمانی که بالخره خطر قحطی، طاعون و جنگ از ميان برداشته شده است،با خود چه خواهيم کرد؟ آنگاه دانشمندان، محققين، بانکداران و رئيس جمهورها چگونه روزشان را سپری خواهند کرد؟ شعر خواهند، گفت؟ موفقيت به آرزوها پر و بال می دهد و اکنون پيشرفت های اخير، بشريت را بـه سوی هدف های باز هم جســورانه تری می راند.

ما بعد از رهانيــدن مــردم از چنگال نکبت، اکنــون می خواهيم آن ها را به خوشبختی واقعی برسانيم. ما اکنون اراده کرده ايم تا با سر بر آوردن از سطح حقير تنازع بقاء، خود را به مقام خدايی ارتقاء دهيم و انسان خردمند را به انسان خداگونه متحول کنيم.